۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

من اینجایم


من اینجایم
کویر سرد بی پایان
که خورشیدش شعاعی یخ بر این یخزار می پاشد
من اینجایم
میان این تهی دشت ملال آور
میان این سراب خشک بی تابی
و شاید سایه ای همراه من باشد
من اینجایم
من اینجا تا ابد تنهای تنهایم
پر از بغضم ، پر از اشکم ، پر از زاری
شبم تکرار بیداری
چه فرقی می کند شب یا سحر هنگام؟
چه فرقی می کند فرجام و نا فرجام؟
چه فرقی می کند هنگام نوشیدن
بود شهد و عسل یا زهر در این جام؟
اگر غم باشد ار زاری ، من اینجایم
اسارت یا که آزادی، من اینجایم
من اینجایم میان دشت بی جانی
که حسرت می خورد رودش
زلال آب و باران را
که گل در حسرت بلبل
به پایان می برد جان را
تو رفتی من در این برزخ بیافتادم
تو رفتی نوش جانت نغمه ی بلبل
چه فرقی می کند آیا که من هستم
و یا از بی کسی ، در غصه جان دادم؟
من اینجایم
اگر هم بی کسم اینجا
اگر تنهای تنهایم
من اینجایم
اگر با نا امیدی ها
چو دیروز است فردایم
اگر خوبم ، اگر شادم ، اگر غمگین و دلگیرم
اگر روزم ، اگر تارم ، اگر هر روز می میرم
میان " دشت خشک تشنه " بر پایم
من اینجا تا ابد تنهای تنهایم

۱ نظر: