۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

سوگند

تو را به برگ اقاقی ،
تو را به چشمه پاک
تو را به تازه نهالی دمیده از دل خاک
تو را به ماه تمام
به می ، میانه ی جام
به شادکامی بستان به گاه فروردین
تو را به هرچه که گویی
به عشق ،
صبر،
به کین
تو را به زمزمه ی رود ، گاه غلتیدن
به شادمانی چشمت، زمان خندیدن
تو را به پنجره گاهی که قاب صورت توست
تو را به روز نخست
و لحظه ای که درخشید تک ستاره ی عشق
تو را به تنهایی
و لحظه های پر از شور و عشق و شیدایی
تو را به لحظه ی نو
تو را به ثانیه سوگند می دهم بانو

۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

جاودان


عشقم به سکوت مبهم شب
و به تنهایی
و قدم زدن کنار جویبار، در حالی که نسیم می وزد
و صدای خرد شدن برگ ها که لذت مرگ را در وجودم به جریان می اندازد.
و عشقم به ستارگان
زمانی که ماه پشت لکه ابری پنهان شده است
که با تمام قدرت شان سوسو می کنند و پیاپی چشمک می زنند،
و به دریا
که می شوید ، می طوفد ، می خروشد ، غرق می کند
و بر تن ساحل می نشیند
و به ساحل
که خود را چون معشوق به دست اواج خروشان هوسی نا تمام می سپارد
و به یاس
هنگامی که پس از خود نمایی بسیار
و پراکندن بوی خوش در فضا
خشک می شود و می ریزد.