۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

خدا حافظی با علیرضا داوودی

از طرز راه رفتنش ، از نگاهش که همیشه افق را می نگریست ، از صمیمیت بسیارش واز تمام وجودش بزرگی را احساس میکردی.
جای زخم را بر گردنش میدیدی و معنای شکنجه را با چشم خود یه نظاره می نشستی. می توانستی باور کنی که وقتی از شکنجه بدنی و روحی سخن می گوید ، گزافه گویی نمی کند. 
6 ترم محرومیت از تحصیل ، روزها زندان و شکنجه ، و ساعت ها بازجویی ، بر پیکرش یادگاری گذاشته بودند.
دستانت را به گرمی می فشرد ، اما نمی توانست نگاهت کند. وقتی خاطراتش را مرور می کرد ، که از تهدید می گفت ،  که از بی شرمی می گفت و همانور آرام بود ، اعلام آمادگیش برای بازداشت مجدد را باور می کردی. 
حالا در 26 سالگی ما را ترک کرد. فشار های روحی کار خود را کرد و قلب بزرگش را از تپیدن باز داشتند.
یادت جاودان علیرضا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر